podcast1

پادکست شماره 1

پادکست شماره1
خود آگاهی
تهیه و اجرا :فاطمه کریمی

اخلاصه‌ي داستان
« نعمان بن منذر » كه سلطان عرب است و بر بيابـان حكومـت مـي كنـد، وقتـي خبـردار
ميشود كه شا ه ايران، بدين علت كه در ايـران زمـستان نزديـك اسـت ، قـصد آن دارد تـا بـه
مهماني بيابان در آيد، تصميم بر آن مي گيرد تا از ايرانيان و شكوه و عظمت آنان عقب نمانده و كاري انجام دهد كه شاه ايران به ديده ي تحقي ر به اعراب و باديه نشينها ننگرد ؛ بدين روي ،
قصد ساختن قصري با عظمت، .كند در خور شاه ايران، مي
نامهاي به يك معمار چيره دست به نام سنمار مي نويسد؛ معماري كـه از پـدري ا يرانـي و
مادري رومي زاده شده است؛ و در اين نامه، دستور ساختن قصري با شكوه به نـام « خورنـق »
را كه تا آن زمان ، كسي به شكوه و عظمت آن را نديده بود، مي دهد. وقتي سـن مار بـه حـضور
نعمان مي آيد، نعمان به او انواع دستمزدها، از زر و نقـره گرفتـه تـا حتـي دختـر كـوچكش را
پيشنهاد مي . كند وقتي سنمار دست به كار مي شود و طبـق نقـشه، مـشغول سـاختن خورنـق
ميگردد، نعمان ، ناگهان دچار نوعي ترديد و دودلي مي شود؛ از يك سو مي خواهـد بهتـرين و
زيباترين قصر را بنا كند و از سويي ديگر، به علت اينكه تمام گنجينه و اموالش در ايـن راه رو
به اتمام است، و نيز از اصيل بودن و يكدست بودنِ بيابان به سـبب سـاخت آن قـصر ، كاسـته
ميشود، ناراضي و نگران است . در ادامه، اين ترديد، با حضور بزرگان و مشايخ عرب كـه دائـم
نزد نعما ن مي آيند و به سبب حسادتشان به سنمار، سعي بر آن دارند تا او را از ادامه ي كار باز
دارند، بيشتر مي شود؛ ولي در انتها، رؤيايِ ساخت قصر خورنق مانع از آن مـي شـود تـا كـار را
متوقف كند . قصر ساخته مي شود ، ولي ناگهان وسوسه اي بر دل شاه چيـره مـي گـردد؛ او بـا
خود مي انديشد كه اگر سنمار مي تواند كاخي به اين عظمت بسازد، در آينده نيز بـه سـفارش
شاه يا شخصي ديگر و با وعده اي دلپذيرتر، مي تواند با عظمت تر از آن كاخ را بنـا نهـد؛ بـدين
روي، سنمار را نزد خود مي خواند و همين سؤال را از او مي پرسد، و او نيز منكرِ آن نمي شـود .
اين ام ر بر نعمان گران مي آيد و دستور مي دهد تا سنمار را از «خورنقي» كه خود ساخته بـود
به پايين بيندازند و به قتل برسانند.خلاصه‌ي داستان
« نعمان بن منذر » كه سلطان عرب است و بر بيابـان حكومـت مـي كنـد، وقتـي خبـردار
ميشود كه شا ه ايران، بدين علت كه در ايـران زمـستان نزديـك اسـت ، قـصد آن دارد تـا بـه
مهماني بيابان در آيد، تصميم بر آن مي گيرد تا از ايرانيان و شكوه و عظمت آنان عقب نمانده و كاري انجام دهد كه شاه ايران به ديده ي تحقي ر به اعراب و باديه نشينها ننگرد ؛ بدين روي ،
قصد ساختن قصري با عظمت، .كند در خور شاه ايران، مي
نامهاي به يك معمار چيره دست به نام سنمار مي نويسد؛ معماري كـه از پـدري ا يرانـي و
مادري رومي زاده شده است؛ و در اين نامه، دستور ساختن قصري با شكوه به نـام « خورنـق »
را كه تا آن زمان ، كسي به شكوه و عظمت آن را نديده بود، مي دهد. وقتي سـن مار بـه حـضور
نعمان مي آيد، نعمان به او انواع دستمزدها، از زر و نقـره گرفتـه تـا حتـي دختـر كـوچكش را
پيشنهاد مي . كند وقتي سنمار دست به كار مي شود و طبـق نقـشه، مـشغول سـاختن خورنـق
ميگردد، نعمان ، ناگهان دچار نوعي ترديد و دودلي مي شود؛ از يك سو مي خواهـد بهتـرين و
زيباترين قصر را بنا كند و از سويي ديگر، به علت اينكه تمام گنجينه و اموالش در ايـن راه رو
به اتمام است، و نيز از اصيل بودن و يكدست بودنِ بيابان به سـبب سـاخت آن قـصر ، كاسـته
ميشود، ناراضي و نگران است . در ادامه، اين ترديد، با حضور بزرگان و مشايخ عرب كـه دائـم
نزد نعما ن مي آيند و به سبب حسادتشان به سنمار، سعي بر آن دارند تا او را از ادامه ي كار باز
دارند، بيشتر مي شود؛ ولي در انتها، رؤيايِ ساخت قصر خورنق مانع از آن مـي شـود تـا كـار را
متوقف كند . قصر ساخته مي شود ، ولي ناگهان وسوسه اي بر دل شاه چيـره مـي گـردد؛ او بـا
خود مي انديشد كه اگر سنمار مي تواند كاخي به اين عظمت بسازد، در آينده نيز بـه سـفارش
شاه يا شخصي ديگر و با وعده اي دلپذيرتر، مي تواند با عظمت تر از آن كاخ را بنـا نهـد؛ بـدين
روي، سنمار را نزد خود مي خواند و همين سؤال را از او مي پرسد، و او نيز منكرِ آن نمي شـود .
اين ام ر بر نعمان گران مي آيد و دستور مي دهد تا سنمار را از «خورنقي» كه خود ساخته بـود
به پايين بيندازند و به قتل برسانند.

تحليل نمايشنامه
شخصيتها و حوادث نمايشنامه ي مجلس قرباني سنمار، هر يك نماينده ي اجزاي روان و
ساز و كار آن هستند كه از عالم ذهن روان، به عالم عين (نمايـشنامه ) فرافكنـي شـده انـد و
پيكرينه و ديداري گرديده اند. نعمان بن منذر، پادشاه سرزمين حيره در اين داسـتان تـصميم
بر آن دارد تا قصري شكوهمند كه با قصر شاهان ايران پهلو مي زند، براي بهـرام بـسازد و ايـن
تصميم، موجب پيش رفتن فرآيند داستان مي گردد. به ن ظر مي رسد، نعمان بن منذر، نمـادي
از خودآگاه روان باشد، زيرا داستان بر مبناي تصميمات او شـكل مـي گيـرد و پـيش مـي رود:
همان ويژگي هايي كه خودآگاه، آن را داراست يعني تصميم گيري و اداره ي آگاهانه ي امور
فرد. اگر بخش خودآگاه روان انسان مختل شود (مانند بيماران رواني )، فـرد قـادر نيـست بـه
شكلي آگاهانه و هشيار با ديگران ارتباط برقرار نمايد و امور زندگي خود را اداره كند و بالطّبع
دچار ناهنجاريهاي رواني مي گردد «. پادشـاه، معمـولاً در رأس خودآگـاه جمعـي حـضور پيـدا
مي . كند او نماد محتواي اصلي خودآگاه جمعـي اسـت و همـانطور كـه ايـن عنـص ر در نظـام
فرهنگي يك ملت تأثير بسزاي دارد، طبيعتاً ي به طور مداوم در معرض تأثير دگرگـون كننـده
ناخودآگاه جمعي قرار دارد (» فون فرانس، 1383 :19 .(اين رويارويي خودآگاه بـا ناخودآگاه
جمعي كه در زندگي هر فردي، گريز ناپذير است، در اين داستان، در قالب رويـارويي نعمـان
بن منذر (پادشاه سرزمين حيره با ) سنمار، نمادينه شده است.

لینک منابع

https://fa.ecdistrictumc.org/5-little-ways-to-become-more-self-aware-today-3389

https://ioweb.ir/protagonist-personality-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-enfj/

و نمایشنامه بهرام بیضایی